مادرانه

ساخت وبلاگ
ماه پیش همش دل درد و دل پیچه داشتم نزدیک دوره هم که بودم حالم خوب نبود برای اولین بار تو یکسال و نیم گذشته، چند روز مونده به پریودی دادم بی، بی چک گرفتم البته امتحانم نکردم  ولی به خودم گفتم دیدی فکر می کردی امیدت را از دست دادی یا بعد از این دوباره چطور منتظر باشی ، ولی باز این حس امید برگشت  زندگی همینه، ی لحظاتی فکر می کنی مردی یا خودم فکر می کردم آدم چطور می تونه داغ ی عزیز را تحمل کنه و نمیره.....چطور می تونه با بعضی مشکلات کنار بیاد ولی حقیقت اینه که کنار میاد فقط کمی زمان لازمه تا اون بحران را پشت سر بزاره،.....  . . . . دیروز با خواهر کوچیکه حسابی دعوا کر مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : امید,امید دانا,امید علومی,امید کوکبی,امید حاجیلی,امید جهان,امید زندگانی,امید معماریان,امید ابراهیمی, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 9:58

امروز یکم دلم گرفت از چند موضوع همون اندازه که با خبر شدن از حال بعضی ها برات شادی آوره از حال بعضی ها هر چی بی خبر باشی بهتره هرچقدم که دلتنگ باشی  بعضی دوستام را قلبا خیلی دوست دارم مثل زهره یا عطیه با اینکه دیر به دیر باهاشون حرف می زنم ولی راحتم  دیشب با زهره حرف زدم بعد از مدت ها باردار شده بود خیلی خوشحال شدم صادقانه هم گفت دلش می خواسته بچه اش پسر باسه ولی دختر شده یکم ناراحته و بمن گفت دعواش نکنم به خاطر این حرفی که می زنه، منم چیزی بهش نگفتم  اما بعضی ها هستند که هر وقت کارشون گیره یادت می افتند مثل دختر مذهبی کلاس که حتی بارداری و بچه دار شدنش را مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : نارفیقان شعر,پیامک نارفیقان,نارفیقان داریوش,نارفیقان راشرم باد,عکس نارفیقان,بر نارفیقان,متن نارفیقان,سلامتی نارفیقان, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 9:58

امشب هیات زندایی پرسید همسرت رفت عمل و ا ر ی ک و س ل انجام بده گفتم نه، پیش ی دکتر دیگه رفتیم گفت نیازی نیست و بهش دارو داد که ماه پنجم من باردار شدم ولی خوب خ ا ر ج از رح م ی شد دیگه حالا هم باز دکترم گفت نیازی نیست که دیگه دارو بخوره برو اگه نشدی چند ماه دیگه بیا  داداش زنداییم خودش این مشکل را داشت و با اینکه عمل کرده بود باز بچه سقط شده بود و بقول خودش براشون آزمایش ژنتیک نوشته بود و کلی هزینه و...  باورم نمیشد که روزی با آرامش درمورد این مساله صحبت کنم باورم نمیشه که الان اینقدر آرومم که فکر بچه از سرم افتاده  درحالیکه چند ماه پیش داشتم سکته می کردم و فکر مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : میگذرد,میگذرد کاروان بوی گل ارغوان,میگذرد کاروان,میگذرد رهگذر از کوچه ها,می گذرد در شب,مي گذرد كاروان,میگذرد بر من,میگذرد کاروان شهرام ناظری,می گذرد بر من روزگاری,میگذرد کاروان سوی گل ارغوان, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 25 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 23:38

دیگه مثل سابق حوصله نوشتن ندارم، حالم چند روز پیش خیلی خراب بود ناامید بودم و هیچ احساس خوبی  نداشتم، ۳ ماه از روزی که بارداری نا موفق داشتم  گذشته خود این مساله به اندازه کافی برایم دردناک بود، درد کتف، درد دندان و پهلو که هر کدام خودش به تنهایی  امان آدم را می برد بس نبود، رفیق شفیقم هم نه تنها این مدت با من همدردی نکرد بلکه همان طور که قبلا نوشتم ازبس بهش گیر دادم گفت راحتم بذار و من هم عطای دوستی اش را به لقایش بخشیدم  وبعد دیگر جواب پیام هایش را ندادم البته آن هم جواب پیام هایی مثل اینکه در جوار حضرت معصومه دعا گویت هستم یکی نبود که بگویم دعای تو به مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : بشکن در قفس را,بشکن در قفس را از تن رها شو, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 18 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

الآن با پسرم دعوا کردیم با پسری که خیلی با هم رفقیم، با هم گردش می ریم و....از پارک که با دوستاش اومد گفت همه دوستام خواهر و بادر دارند اما من ندارم تو ی بچه نمیاری، گفتم دیدی که چند ماه پیش این طور شد آدم بعضی وقت ها نمی دونه چطور بچه ها را توجیه کنه بخصوص پسر بچه ها را، خیلی از مسایل را نمیشه به اونها گفت تا زمانیکه خودشون بفهمند مثل عادت م ا ه ی انه، پسرم تو کمد دیواری پوشک دیده میگه هنوزم مای بیبی میذاری مامان، دیگه گنده شدی  نمی دونستم جوابش را چی بدم!!! البته از اونجایی که پسر من تو خیلی از مسایل دخالت می کنه،  یا همین بارداری خ ا رج از رحم که داشتم می گف مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : تک فرزندی,تک فرزندی یا دو فرزندی؟,تک فرزندی از دیدگاه روانشناسی,تک فرزندی از دیدگاه دکتر هلاکویی,تک فرزندی خوب یا بد,تک فرزندی در ایران,تک فرزندی سربازی,تک فرزندی دکتر هلاکویی,تک فرزندی معافیت,تک فرزندی در سربازی, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 33 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

بعد از کلی بزن وبکوب ورقصیدن تو عروسی، دیشب مثل ابر بهار باز اشک هایم جاری بود  ۲تا ازدختردایی ها توبه کردند و نمی رقصند ولی من فعلا از هرچیز توبه کنم از رقصیدن نمی توانم به نظرم برای شادی خوب است  حالا کلی پول بدی بری آرایشگاه بعد تو تالار هم قنبرک بزنی و نرقصی اگر چه حرکات مزون گاهی به نظر من هم مسخره می آید ولی چون روحیه ام را شاد می کند دوست دارم،بعد هم پیش نامحرم که نیست  تازه تو خونه هم کلی برای آقای همسر می رقصیم آن موقع شادم پس باید شادیم را نشان بدهم ی وقت هایی هم مثل دیشب حالم خوش نیست می روم توی اتاق سجاد روی تخت دراز می کشم وهی اشک می ریزم اصلا مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : پول نداریم,پول نداریم عروسی بگیریم,پول نداریم چیکار کنیم,پول نداریم چه کار کنیم,پول نداریم ازدواج کنیم,پول نداریم عروسی کنیم,پول نداریم چه کنیم,ما پول نداریم,چرا ما پول نداریم,چرا پول نداریم, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 23 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

امروز روز ع رف ه است ومن تصمیم گرفتم برم شاه عبدالعظیم  خیلی خسته ام حال ندارم از جایم بلند شوم دیروز کلی ه ف ت ت ی ر را گشتیم یک مانتو مناسب پیدا نکردیم نمی دانم من اینقد سخت پسند بودم یا واقعا مدل ها و جنس ها اینقد اشغال بودند که حتی پسرم هم از چیزی خوشش نیومد  به هرجهت دلم نمی خواد امروز این فرصت را از دست بدهم چون اعتقاد دارم ی روزایی یا شب های خاصی که خدا تعیین کرده باید هر طور شده خودت را محکم بهش گره بزنی، هرچقدم که مثل من گناهکار باشی، هرچقدم که ی سری اعمالت را درست انجام ندی  ولی اگه این روزها را هم از دست بدی دیگه از دست رفتی  ی وقتایی که تو اینستا مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : به ریسمان الهی چنگ بزنید,به ریسمان الهی چنگ بزنید یعنی چه,همه با هم به ریسمان الهی چنگ بزنید,همه باهم به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 17 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

پریشب عقد کنون پسرعموی همسر دعوت بودیم، وقتی مادر شوهر زنگ زد که بگه،پرسیدم ما هم کادو بدیم یا نه؟!  گفت نه نمی خواد بزرگترها میدن دیگه، دیگه شب که رفتیم عقدکنون دیدم همه پول میدن ما هم چهار تا جاری بی پول  مادرشوهرهمه اون ور ما هیچی نمیگه بعد که مراسم تموم شد رفتم بهش میگم، میگه می خواستید شما هم ۲۰ تومن بدید ببین بقیه چه هماهنگن  حالا ازاون روز سرم درد گرفته، که چرا عقلمون را دادیم دست مادرشوهر،ازاین طرف زنگ زدم به جاری که عقد داداششه، میگه مادرشوهر زنگ زد میگه شرمنده این عروس ها آبروی منا بردند پول ندادند، گفتم عجب رویی داره خودش گفت که نمی خواد  ح مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : بچه ننه ها,بچه های ننه دریا,عکس بچه ننه ها,ورود بچه ننه ها ممنوع,ازدواج با بچه ننه ها,شعر بچه های ننه دریا,اس ام اس بچه ننه ها, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 36 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

پیرامون اتفاق هایی که دیروز افتاد و در پست پایین نوشتم کل خاندان شوهر به من زنگ زدند اول که سه تا جاری هام پیام دادند کلی پشت سر مادر شوهر و رفتار های شوهراشون حرف زدند بعد فقط یکی از جاری ها که. خودم بهش زنگ زدم ببینم چی میگه  اونم گفت من چقد به شوهرم گفت پول بده ونداد گفته مامانم گفته نمی خواد و.... یعنی می خواستم ازاین حرف زدن ها ی نتیجه بگیرم تا بعد به جاریم زنگ بزنم عذر خواهی کنم، خلاصه زنگ زدم به جاریم عذرخواهی که ببخشید ما عقد داداشت پول ندادیم و داستان را بهش گفتم که اره مادر شوهر گفت نمی خواد اومدیم اونجا هم کسی پول نداشت  خلاصه بعدا جبران می کنیم، مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : من مشاوره میخوام,مشاور من,اگر من مشاور بودم,من احتیاج به مشاوره دارم,من نیاز به مشاوره دارم,کتاب مشاور من مهروماه,مشاوره,مشاور من مهروماه,نماذج من مشاورة الرسول لأصحابه,اگر من مشاور مدرسه بودم, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 32 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:29

بالاخره عموم یکسال و نیم بعد فوت خانومش دیروز زن گرفت اونم با دخترعموش که تو جوونی خواستگارش بود ولی اونم قبول نکرد وتا حالا که تقریبا ۴۰ سال ازاون تاریخ می گذشت ازدواج نکرده بود  ظاهر امر یکم رمانتیک بود که فکر می کردی بالاخره بعد از ۴۰ سال با هم ازدواج کردند  اما اتفاقی که دیشب افتاده بود بعد از اینکه عروس و داماد با هم تنها شده بودند باز خانمه از لحاظ جنسی خیلی روی خوش نشون نداده بود و درواقع خجالت می کشیده، عموم هم که بالاخره تو ذهنش ی تصورات دیگه داشته کلا معادلات بهم می ریزه، مامانم می گفت بنده خدا فشارش رفته بود بالا و مثل ابر بهار گریه می کرد  ا مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : تصویر ذهنی,تصویر ذهنی چیست,تصویر ذهنی مثبت,تصویر ذهنی برند,تصویر ذهنی از خود,تصویر ذهنی سازمانی,تصویر ذهنی از بدن,تصویر ذهنی از برند,تصویر ذهنی در معماری,تصویر ذهنی از شهر, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 27 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:28

از اول مهر مسولیت خواهر کوچیکه که در واقع از پسر منم دوسال کوچکتره افتاده گردن من، چون پدر و مادرم شهرستان هستند، ازاون طرف خواهرم که سرکار می رفت و بچه اش هم می برد رییسش جوابش کرد و بچه اش را پیش منا میذاره و این جاست که به این نتیجه میرسی که چقد مادرهای قدیمی با چند تا بچه زحمت می کشیدند، اول از همه که باید فکر غذاشون باشی وقتی نفرات کمه، میشه از غذایی که دیشب مونده یا نهایت حاضری خورد ولی وقتی زیاد هست نمیشه  دوم ازهمه نظم و انضباط اونم با وجود ی بچه یکساله هست کلا خونه را زیر و رو می کنه من سه ماهی ی بارم اینقد خونه خونه پر اشغال نمیشد که در عرض یک روز مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : مادرانه,مادرانه سريال,مادرانه احسان خواجه امیری,مادرانه ها,مادرانه بازیگران,مادرانه رها,مادرانه دانلود,مادرانه قسمت اخر,مادرانه,شعر,مادرانه تیتراژ, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 23 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 8:28